تجاوز کردن (مُ) درگذشتن و از حد خود درگذشتن. (ناظم الاطباء) ، تعدی کردن. بگذشتن. پای بیرون نهادن از... بهمه معانی رجوع به تجاوز و دیگر ترکیبهای آن شود ادامه... درگذشتن و از حد خود درگذشتن. (ناظم الاطباء) ، تعدی کردن. بگذشتن. پای بیرون نهادن از... بهمه معانی رجوع به تجاوز و دیگر ترکیبهای آن شود لغت نامه دهخدا
تجاوز کردن تعدی کردن، تعرض کردن، دست اندازی کردن، دست درازی کردن، حدشکنی کردن، مرزشکنی کردن، اجحاف کردن، تخطی کردن، هتک عصمت کردن، هتک حیثیت کردن ادامه... تعدی کردن، تعرض کردن، دست اندازی کردن، دست درازی کردن، حدشکنی کردن، مرزشکنی کردن، اجحاف کردن، تخطی کردن، هتک عصمت کردن، هتک حیثیت کردن فرهنگ واژه مترادف متضاد
تجاوز کردنتَجاوُز کَردَن অনুপ্রবেশ করা ادامه... অনুপ্রবেশ করা تصویر تجاوز کردن دیکشنری فارسی به بنگالی
تجاوز کردنتَجاوُز کَردَن ihlal etmek ادامه... ihlal etmek تصویر تجاوز کردن دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تجاوز کردنتَجاوُز کَردَن binnendringen ادامه... binnendringen تصویر تجاوز کردن دیکشنری فارسی به هلندی